کد مطلب:129362 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

آیا این کوشش جنبه صوری داشت؟
شگفت این كه آقای شیخ باقر شریف قرشی، نظریه دكتر عبدالمنعم ماجد در كتاب «التاریخ السیاسی للدولة العربیه»اش را پذیرفته است كه می گوید: رویارویی میان سربازان


أشدق و كاروان حسینی جنبه صوری داشت و مقصود از آن دورساختن امام (ع) از مكّه و تنگ گرفتن بر وی در بیابان بود تا آنكه از پای درآوردنش آسان گردد!

شیخ قرشی می گوید: «هنوز امام (ع) اندكی از مكّه دور نشده بود كه گروهی از شرطه به فرماندهی یحیی بن سعید، از سوی والی مكّه، عمرو بن سعید، آمدند تا امام (ع) را از سفر به عراق بازدارند. دو گروه با یكدیگر به مبارزه پرداختند و شرطه از مقاومت در برابر حسین (ع) ناتوان ماندند. به باور ما این رویارویی صوری بود! امام (ع) در روز روشن و بدون آنكه با هیچ مقاومت در خور ذكری رو به رو شود، از مكّه بیرون آمد... مقصود از اعزام این گروه نظامی دور ساختن امام (ع) از مكّه و تنگ گرفتن بر وی در بیابان بود. تا این كه بشود به آسانی او را از میان برد. دكتر عبدالمنعم ماجد با تأكید بر این مطلب می نویسد: به اعتقاد ما، والی یزید در حجاز، برای جلوگیری از خروج امام حسین (ع) از مكّه به سوی كوفه، تلاش جدّی به خرج نداد. زیرا شمار بسیاری از شیعیان در دستگاه او بودند. شاید هم ارزیابی او این بود كه از میان بردن حسین (ع) در بیابان و دور از یاران آسان تر است، و پس از آن نیز بنی هاشم یزید را متهم می ساختند كه او مردانی را فرستاد تا با دسیسه امام را از مكّه خارج كنند. [1] .

شاید منشأ چنین اشتباهی امور زیر بوده باشد:

1- دكتر ماجد و به تبع او شیخ قرشی پنداشته اند كه أشدق در مكّه مكرّمه نیروی نظامی بزرگی در اختیار داشت ولی برای جلوگیری از خروج امام (ع) تنها به فرستادن یك دسته از آنها بسنده كرد، كه از مقاومت در برابر كاروان نسبتاً بزرگ حسینی در آن هنگام ناتوان ماند. این امر برای ما روشن می سازد كه تلاش برای جلوگیری امام (ع) جدّی نبوده است. در نتیجه آنان چنین پنداشته اند كه مقصود حقیقی از این تلاش، دور ساختن امام (ع) از مكّه و تنگ گرفتن بر او در بیابان و در نتیجه از میان بردن آسان وی بود.

حقیقت چنانكه پیش تر گفتیم این است كه شهرهای مدینه و مكّه، هر دو، شهرهای دینی بودند و والیان آنها جز به نیرویی محدود، آن هم به منظور انجام كارهای اداری و


قضایی و حفظ امنیت داخلی نیاز نداشتند. این دو شهر، مانند شهرهایی چون كوفه نبودند كه اساس بنا نهادنشان هدف های نظامی بود و شمار فراوانی نیروی مسلح در آنجابه سر می بردند. به همین دلیل هر قیامی كه در شهرهای مكّه و مدینه صورت می پذیرفت، با نیروهای اعزامی از خارج سركوب می شد. مانند واقعه حرّه در مدینه و واقعه از میان بردن عبدالله زبیر در مكّه.

2- تا هنگامی كه امام (ع) با یزید بن معاویه بیعت نمی كرد قتل او حتمی بود، هرچند كه به لانه جنبده ای از جنبندگان زمینی پناه می برد. ولی امویان قتل وی را در چنان شرایط زمانی و مكانی و پوشش های پیچیده ای انجام می دادند كه هیچ شباهتی با رویارویی نظامی ای كه شرایط زمانی و مكانی آن را خود امام (ع) انتخاب می كرد، نداشت. زیرا در حالت نخست حكومت اموی می توانست كه بر قتل امام سرپوش نهد و با هزار و یك ادّعا آن را انكار كند. ولی در حالت دوم امام (ع) می توانست از واقعه كشته شدن خویش و در راستای تحقق همه اهداف مورد نظرش بهره برداری كند. [2] .

از این رو امویان به شدّت اصرار داشتند كه امام (ع) را در مكّه بكشند و نه بیرون آن. آن هم به وسیله یك ترور در شرایط و پوششی پیچیده، سرّ گفتار عمرو بن سعید نیز همین است كه پس از شنیدن خبر خروج حسین (ع) از مكّه به مردان خویش گفت: «بر هر شتری میان زمین و آسمان سوار شوید و او را بجویید!» مقصود وی از تلاش برای فریب امام (ع) با امان اموی [3] و جایزه و نیكی و حسن همجواری برای بازگرداندن امام (ع)


به مكّه و پس از آن تلاش سركوبگرانه ای كه از دست بردن به تازیانه فراتر نرفت، نیز همین بود.

این تلاش سركوبگرانه، كوششی جدّی برای بازگرداندن امام (ع) به مكّه بود؛ و آن طور كه آقای قرشی و دكتر ماجد معتقدند، جنبه صوری نداشت و برای دور ساختن امام از مكّه نبود.

3- شیخ قرشی می گوید: «این اقدام جنبه صوری داشت و امام (ع) در روز روشن، بدون مقاومت درخور ذكری بیرون آمد...» در حالی كه هیچ مأخذ تاریخی را نمی شناسیم كه گفته باشد امام (ع) در روز روشن از مكّه بیرون آمده باشد. [4] . بیشتر منابع تاریخی كه متعرّض ساعت خروج امام گشته اند، یادآور شده اند كه خروج آن حضرت سحرگاهان یا در اوایل بامداد بوده است [5] و نه در روشنی روز.

چنانچه فرض كنیم امام (ع) در روشنی روز از مكّه خارج شده باشد، باز هم حكومت اموی متعرّض خروج امام از مكّه نمی شد، نه آنكه به خروج آن حضرت راغب بود، بلكه مقابله با امام در مكّه به طور جدّ خطر قیام عمومی حاجیان فراوان حاضر در شهر بر ضد حكومت را در پیش داشت؛ و این موضوعی بود كه حكومت اموی از آن كناره می گرفت و از پی آمدهایش بیمناك بود.

4- در گفتار دكتر عبدالمنعم ماجد، گذشته از اشتباه اصلی، دو اشتباه دیگر نیز وجود دارد كه شیخ قرشی نیز با وی در این باره موافق است آن دو اشتباه این است: 1- او می گوید: «به اعتقاد ما والی یزید در حجاز، برای جلوگیری از خروج امام حسین (ع) از


مكّه به سوی كوفه، تلاشی جدّی به خرج نداد، زیرا شمار بسیاری از شیعیان در دستگاه او بودند» این ادعایی بس شگفت است! و تا آنجا كه ما جست وجو كرده ایم به هیچ منبع تاریخی معتبری كه آن را تأیید كرده باشد و یا بتوان چنین چیزی را از آن استنتاج كرد، دست نیافته ایم. روشن نیست كه نویسنده این مطلب را از كجا آورده است؟ بلكه دلایلی تاریخی وجود دارد كه برعكس این معنا دلالت دارد. مانند سخن امام سجاد، علی بن الحسین (ع) كه فرمود: «در مكّه و در مدینه بیست مرد كه ما را دوست بدارند نبود» [6] ابوجعفر اسكافی نیز در این باره می گوید: «امّا اهل مكّه، جملگی با علی (ع) دشمنی می ورزیدند، همه قریش با او مخالف بودند و عموم مردم همراه بنی امیه و بر ضدّ او بودند!» [7] .

شاید منشأ این اشتباه به غلط میان اهل مكّه و عمره گزاران و حاجیانی باز گردد كه از بیرون به مكّه آمده بودند و از امام (ع) استقبال می كردند و به خدمت ایشان می رسیدند و به سخنان حضرت گوش فرا می دادند. ولی از این هم بر نمی آید كه شمار زیادی از شیعیان امام (ع) در داخل دستگاه اموی در مكّه خدمت می كردند.

ب) او می گوید: «بنی هاشم بعدها یزید را متهم كردند كه جاسوسان را فرستاد تا با دسیسه، امام را از مكّه خارج كنند»

خطای در این گفتار در عدم فرق نهادن میان اینكه یزید مردانی را مأمور كرد كه امام را وادار به خروج كنند و یا این كه او را غافلگیرانه بكشند یا او را در مكّه دستگیر كنند و امام (ع) ناچار به خروج گشت، نهفته است. تاریخ تأكید می كند كه یزید قصد ربودن و یا ترور امام (ع) را داشت؛ و آن حضرت ناچار به خروج گشت، [8] نه آن طور كه عبدالمنعم ماجد پنداشته است. بنی هاشم نیز در نكوهش یزید به خاطر رفتار با امام (ع)، تأكید كردند كه او


كسانی را برای ترور امام گماشته است نه اخراج او. برای مثال ابن عباس در نامه ای خطاب به یزید می نویسد: و من هر چیزی را فراموش كنم، این چیز را فراموش ‍نمی كنم كه حسین (ع) را از حرم رسول خدا(ص)، به سوی حرم الهی راندی و در آنجا مردانی را برای ترور او گماشتی و سپس او را از حرم خداوند به سوی كوفه كوچاندی؛ و او ترسان و مراقب از شهر بیرون آمد، در حالی كه در سرزمین بطحا، در گذشته و حال، عزیزترین مردم بود. چناچه در حرمین اقامت می كرد و جنگ در آنها را روا می شمرد، بیش از همه از او فرمان می بردند. ولی او شكستن حرمت خانه خدا و حرمت رسول الله (ص) را خوش نمی داشت مرادنی را مأمور كردی تا با او در داخل حرم به قتال بپردازند.» [9] .



[1] حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 3، ص 54-55.

[2] ملاحظه مي شود كه ما اين حقيقت را تكرار كرده بارها مورد تأكيد قرار داده ايم. اين كار از روي عمد بوده است زيرا مشاهده مي كنيم كه اين حقيقت بر بسياري از پژوهشگران پوشيده مانده و آنها را از راه نتيجه گيري درست منحرف ساخته است.

[3] امان دادن از ديدگاه امويان و واليانشان يكي از دام هاي فريب بود. زيرا معاويه بارها به مخالفانش امان داد و سپس به آن خيانت كرد، مانند اماني كه به حُجر بن عديّ داد. ابن زياد به اماني كه نماينده اش، محمد بن اشعث، به مسلم داد خيانت كرد. خود همين اشدق در پايان زندگي، تلخي خيانتي را كه خود امويان به وي كردند چشيد. عبدالملك مروان به وي «امان اموي» داد و سپس با دست خود او را سر بريد! (ر.ك: قاموس الرجال، ج 8، ص ‍103).

[4] روشن است كه حتي مأخذي كه آقاي قرشي اين معنا را از آن استفاده كرده است يعني «جواهر المطالب في مناقب الامام عليّ بن ابي طالب (ع») از شمس الدين ابي البركات (نسخه خطي و از نسخه هاي كتابخانه اميرالمؤمنين در نجف اشرف) ننوشته است. كه امام در روشني روز خارج شد. بلكه نوشته است كه امام (ع) آخرين وداع را با مسجدالحرام انجام داد و نماز ظهر را در آن به جا مي آورد، آنگاه با آن وداع كرد و بيرون رفت (حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 3، ص 53) اين خروج، خروج از خانه خدا پس از وداع بود، نه خروج از خود مكّه، دقت كنيد.

[5] براي مثال: ر.ك اللهوف، ص 27؛ مشيرالاحزان، ص 41؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 241.

[6] الغارات، ج 2، ص 573؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 104.

[7] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 4، ص 104.

[8] ر.ك: براي مثال، اللهوف، ص 27؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 248-249؛ تذكرة الخواص، ص 248؛ الخصائص الحسينيّه، ص 32 / چاپ تبريز؛ مقتل الحسين، مقرّم، ص 165؛ المنتخب، طريحي، ص 243؛ الارشاد، ص 201.

[9] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 248-250.